امروز: ۰۹ فروردین ۱۴۰۳

گناوه در گذرگاه تاریخ

گناوه آنلاین- دکترمحسن مومنی؛

با تضعیف قدرت و حاکمیت خلافت عباسی در سال‌های پایانی قرن سوم هجری، حکومت­های مستقل و نیمه مستقل در سرتاسر قلمرو خلافت عباسی شکل گرفتند؛ از جمله شاخه­ای از اسماعیلیان که قرمطیان خوانده می­شدند و ارتباط آنها با فرقه اصلی اسماعیلیه نامعلوم می­باشد، توانستند زمام امور عربستان شرقی و بحرین را بدست آورند و حکومت جمهوری گونه‌ای تأسیس کنند. حکومت قرامطه بحرین به مدت یک قرن پایگاهی برای عملیات نظامی و تبلیغی آنها علیه دستگاه خلافت عباسی بود و چالش­های عظیمی را در سرزمین­های اسلامی پدید آورد. این مقاله پس از معرفی دولت قرامطه، به بررسی مناسبات آن با حکومت‌های همه عصر خود مانند آل بویه، خلافت عباسی، فاطمیان مصر و پیامدهای شکل­گیری این حکومت در جهان اسلام پرداخته است.

واژه­های کلیدی: قرامطه، فاطمیان، خلافت عباسی، بحرین.

ظهور قرامطه

پیدایش قرمطیان و اسماعیلیان به اختلافات مذهبی و کلامی اواسط قرن دوم هجری میان شیعیان باز می‌گردد. جنبش قرامطه از اندیشه‌های مهدوی (مسیحایی) شیعیان افراطی سرچشمه می‌گرفت و احتمالاً در ابتدا ملهم از تبلیغات اسماعلیان در میان قبایل بدوی شام و صحاری عربستان بود.[۱] نکته مهم درباره‌ جنبش‌های شیعی قرون اولیه هجری مثل قرمطیان و اسماعیلیان این است که بیشتر این جنبش‌ها نخست جنبه سیاسی داشتند، اما بعدها جنبه اعتراض اجتماعی آنها برتری یافت.[۲]
با ظهور عبدالله بن میمون القدّاح تبلیغات قرامطه و اسماعیلیان روح تازه‌ای گرفت. او یکی از داعیان خود به نام حسین اهوازی را به طرف کوفه فرستاد. در کوفه مردی به نام حمدان بن اشعث معروف به قرمط،[۳] دعوت اهوازی را پذیرفت. قرمط از کشاورزان عراق بود و معتقد بود که سرانجام مردم ایران قدرت را از اعراب باز پس خواهند گرفت. قرمط درسال ۲۷۷ه . اقامتگاهی برای یارانش در نزدیکی کوفه بنا کرد و به تقلید از پیامبر۶ آن را دارالهجره نامید.
فعالیت­های قرمط و شعارهای او درباره تساوی و اشتراک در نعمات، هوادارانی را به سوی او جذب کرد. بسیاری از کشاورزان و روستاییان محروم منطقه عراق که به دنبال راهی برای رهایی از فشار مالیات‌های سنگین عباسیان بودند به طرف قرمط تمایل پیدا کردند . کوشش‌ها و فعالیت‌های قرمط باعث شد که مورخان، اسماعیلیان عراق، شام و بحرین را به نام او، قرامطه بخوانند.[۴]
هم­زمان با به خلافت رسیدن مکتفی درسال۲۸۹ه ، یکی از پیشوایان قرامطه درشام به نام صاحب الناقه، مقام عبدان (شوهر خواهر قرمط) را به ذکرویه بن مهرویه از سران قرامطه داد و او را به دلیل شایستگی‌هایش به طرف شام فرستاد. ذکرویه توانست علیه دولت طولونیان که در حال انقراض بودند شورشی راه بیندازد.[۵] قرامطه کشتن دشمنان خود را حتی اگر مسلمان بودند، کاری شایسته می­شمردند.[۶] بنابراین اقدام به قتل و غارت مردم در عراق، سوریه و شام کردند. پسران ذکرویه به نام‌های یحیی، علی و حسین با قبایل صحرانشین متحد شدند وامرای طولونی را از بیشتر مناطق شام بیرون راندند. یحیی توانست بخش‌هایی از عراق و شام را تصرف کند، اما در هنگام محاصره دمشق به قتل رسید. برادرش حسین که به صاحب الشامه معروف بود به جای او نشست. حسین، دمشق را طی پیمان صلحی به دست آورد و ساکنان بسیاری از شهرها را به قتل رساند. قرامطه در این زمان به کاروان‌های حجاج حمله می‌کردند که باعث واکنش شدید خلیفه المکتفی شد و سپاهیان خلیفه به فرماندهی محمد بن سلیمان و با همکاری بدر، غلام ابن طولون توانستند حسین و تعدادی از یارانش را دستگیر کنند و به دستور خلیفه به طرز فجیعی با شکنجه وآزار فراوان به قتل رسانند. ذکرویه که به خونخواهی پسران خود برخاست درسال ۲۹۴ه . راه را برحاجیان مکه بست و آنان را قتل عام کرد، ولی از سپاهیان خلیفه شکست خورد و بعد‌ها به علت جراحات در زندان بغداد درگذشت.[۷]
در این زمان هنوز قرامطه دارای انسجام و قدرت کافی برای درخطر انداختن خلافت عباسی نبودند و تنها با استفاده از قبایل صحرانشین عراق و سوریه اقداماتی علیه دستگاه خلافت انجام می‌دادند. اما اوضاع خلافت عباسی که به دلیل نفوذ و سلطه ترکان بردستگاه خلافت، قیامهای متعدد در ایران، بی لیاقتی خلفا، اختلافات طبقاتی و غیره آشفته بود، به تدریج این فرصت را به قرامطه داد که هرچه بیشتر پایگاه‌های خود را تقویت کنند. حتی قرمط در پی اتحاد با قیام زنگیان (بردگان) به رهبری علی بن محمد ملقب به صاحب الزنج برآمد که در ناحیه جنوب عراق، خوزستان و منطقه بطایح فعالیت می‌کردند. ابن اثیر درباره ارتباط این دو گروه می‌نویسد:
قرمط قبل از قتل صاحب الزنج به نزد او رفت و گفت: من دارای مذهب و دین هستم و صد هزار شمشیر دارم اگر با هم توافق داشته باشیم متحد خواهیم شد. وقتی با هم مذاکره کردند، صاحب الزنج نپذیرفت. [۸]
با اوج‌گیری اقدامات قرامطه در عراق و سوریه، صاحب الناقه شخصی به نام ابوسعید حسن بن بهرام الجنابی را به احساء واقع در بحرین فرستاد و او به کمک قبیله عبدالقیس موفق به ایجاد حکومتی مستقل در بحرین گردید. [۹]

ابوسعید حسن جنابی

حسن بن بهرام جنابی معروف به ابوسعید جنابی قرمطی، از مردم گناوه فارس بود. او به دلایلی از گناوه طرد شد و در بحرین اقامت گزید. وی به سوداگری پرداخت (اصطخری شغل او را قبل از پیوستن به آیین قرامطه، آرد فروشی می‌داند)[۱۰]. وی مردی شجاع و زیرک بود و یارانش به او لقب سید داده بودند. [۱۱] ابوسعید بعد از نشان دادن لیاقت به حکومت جنوب شرقی عربستان و بحرین منسوب شد. او در سال ۲۸۶ه . با استفاده از نارضایتی‌های اجتماعی محلی و مشغول بودن خلافت عباسی به سرکوبی شورش غلامان زنج (زنگی) در جنوب عراق، به کمک قبیله عبدالقیس توانست حکومتی مستقل در بحرین تأسیس کند. جنابی شهر «مؤمنیه» را برای پایتختی حکومت‌اش احداث کرد که جانشین پایگاه قبلی قرامطه «‌دارالهجره» در نزدیکی کوفه شد. این همان شهری است که امروزه «الهوف» نامیده می‌شود. ابوسعید قبایل سرزمین تحت سلطه اش را با خود همراه کرد و برای جلب آنان‌، قواعد و رسوم کهن صحرانشینان را مراعات می‌نمود. [۱۲] او برای تحکیم پایه‌های قدرت خود به نواحی مختلف عربستان و جنوب عراق یورش می­برد و در این راستا بارها به بصره لشکرکشی کرد و سپاهیان خلیفه را شکست داد. درسال۲۸۷ ه . نیروهای بصره به فرماندهی عباس بن عمر غنوی به همراه نیروهای داوطلب فراوان با ابوسعید درگیر شدند که نیروهای بصره شکست سختی خوردند و عباس به اسارت در آمد و به دستور ابوسعید تمامی اسیران را کشتند و در آتش سوزاندند ولی عباس را آزاد و پیش خلیفه معتضد فرستادند. [۱۳] ابوسعید تاسال۳۰۱ ه . توانست مناطق یمامه، احساء، و قطیف را تصرف کند. او حتی به عمان نیز لشکر کشید و آن­جا را محاصره کرد. سرانجام ابو سعید در سال ۳۰۱ ه . به دست غلام صقلبی خود در حمام کشته شد. [۱۴]… ادامه دارد

۱. کلیفورد ادموند باسورث، سلسله‌های اسلامی، ترجمه فریدون بدره‌ای (تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۱) ص ۱۱۶.
۲. ریچارد.ن.فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمه مسعود رجب نیا (تهران: انتشارات صدا و سیما، چاپ سوم، ۱۳۷۵) ص۱۵۱.
۳. قرمط در لغت یعنی ریز بودن خط و نزدیکی کلمات و خطوط به یکدیگر و می­گویند چون حمدان کوتاه بود و پاهای خود را هنگام حرکت نزدیک به هم می­گذاشت به این لقب خوانده شد. کلمه قرمطی از لغت نبطی (کریمه) سرخ چشم. (دهخدا، ص ۲۳۱، حرف ق).
۴. عزالدین ابن اثیر، الکامل، ترجمه علی هاشمی حائری (تهران: شرکت سهامی چاپ و انتشارات کتب ایران، ۱۳۵۱) ص۲۸۰-۲۸۱.
۵. محمد عبدالله عنان، تاریخ جمعیت‌های سری و جنبش‌های تخریبی، ترجمه علی هاشمی حائری (تهران: انتشارات کتابخانه بهجت، چاپ سوم، ۱۳۵۸) ص ۳۹؛ سید احمدرضا خضری، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (تهران: انتشارات سمت، ۱۳۷۸) ص۱۲۱.
۶. کارل برو کلمان، تاریخ دول و ملل اسلامی، ترجمه هادی جزایری (تهران: بنگاه ترجمه نشر کتاب، چاپ اول، ۱۳۲۶) ص۱۹۷.
۷. فیلیپ خلیل حتّی، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران: موسسه انتشارات آگاه، چاپ دوم، ۱۳۶۶) ص ۵۶۹.
۸. ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم، ۱۳۷۴) ج ۲، ص ۶۷۱؛ ابی الفرج عبدالرحمن بی علی بن محمدبن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم والملوک (بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۲ م)، الجزء الثالث عشر، ص ۲۳-۲۲؛ هندوشاه بن سنجر بن عبدالله صاحبی نخجوانی، تجارب السلف، تصحیح و اهتمام عباس اقبال (تهران: کتابخانه طهوری، چاپ سوم، ۱۳۵۷) ص ۱۹۶؛ محمد بن علی بن طباطبا معروف به ابن طقطقی، تاریخ فخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۰) ص۳۵۳؛ ابی الفداء اسماعیل بن کثیر الدمشقی، البدایه والنهایه (بیروت: مکتب التحقیق التراث، ۱۹۹۳) الجزءالحادی العشر، ص ۱۱۵-۱۱۴؛ محمد عبدالله عنان، پیشین، ص ۴۰ – ۴۲؛ جمال الدین ابی المحاسن یوسف بن تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره (مصر: وزاره الثقافه والارشاد القومی الموسسه المصریه العامه، بی­ت) الجزء الثالث؛ ص ۱۲۸ -۱۲۹.
۹. ابن اثیر، پیشین، ج۱۲، ص۲۸۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۷۵) ج ۱۵، ص ۶۶۴۷؛ عبدالرحمن بن محمد، العبر(تاریخ ابن خلدون) ترجمه عبدالمحمد آیتی (تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۶) ج ۳، ص۱۲۱.
۱۰. ابوالحسن ابراهیم اصطخری، مسالک وممالک، به اهتمام ایرج افشار (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۸) ص۱۳۰ – ۱۳۱.
۱۱. ناصرخسرو قبادیانی مروزی، سفرنامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی (تهران: انتشارات زواره، چاپ پنجم، ۱۳۷۳) ص ۱۹۸؛ محمد عبدالله عنان، پیشین‌، ص ۴۲؛ ابو حیان التوحیدی، الامتاع و الموانسته، الجزء الاول الی الجزء الثالث، صحه و ضبطه و شرح غریبه احمد امین و احمد الزین (بیروت، منشورات دارالمکتبه الحیاه، بی­ت) الجزء الثانی، ص ۷۷.
۱۲. کارل برو کلمان، پیشین، ص ۱۹۸.
۱۳. مسعودی، مروج الذهب، پیشین، ص ۶۵۸-۶۵۹؛ محمد بن خاوند شاه بلخی معروف به میرخواند، روضه الصفا، تهذیب و تلخیص از دکتر عباس زریاب (تهران: مرکز انتشارات علمی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ ) ج۳ ، ص۴۹۳. طبری، پیشین، ج ۱۵، ص۶۷۰۰.
۱۴. طبری، پیشین، ج ۱۵، ص ۶۷۸۱؛ ابن اثیر، پیشین، ج ۱۳، ص۱۳۶ ؛ فیلیپ حتی، پیشین، ص ۵۶۹؛ محمد بن عبدالملک الهمدانی، تکمله تاریخ الطبری، الطبعه الثانیه (بیروت: المطبعه الکاتولیکیه، ۱۹۶۱م) ص ۱۴. ناصرخسرو، پیشین، ص ۱۹۸؛ ابی الفلاح عبدالحی بن العماد الحنبلی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب (المصر: مکتبه القدسی بجوار الازهر بالقاهره، ۱۳۵۰ ق) الجزء الثالث، ص ۱۹۲.

پست های مرتبط

۰ نظر

پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *