عبدی دی ولا بیو تا ریته ببوسم . ای کا چن بچه داری ؟
……………………………………………..
کسی که شیره ی جان می مکید من بودم
کسی که روح به تن می دمید مادر بود
………………………………………….
………………………………………….
کسی که نیمه شب از صدای گریه ی من
سپندوار زجای می جهید مادر بود
تنها خاطره ای که از این مادر به یاد دارم اینه که «مدادهای رضا و مرتضی را که به آخر میرسیدن و کوچیک میشدن جمع آوری میکرد و توی طاقچه بالای خونه تو یه کاسه چینی میذاشت و در روز مبادا اونا رو تو «میله ای که مخصوص خودشون درست کرده بود که به اندازه یه مداد سالم بشن و بشه تو دست بگیریشون» میزد که من از بچگی فرهنگ کارآفرینی و بهره وری بهینه و صرفه جویی رو از از ایشون آموختم .
خداوند عمرشون رو زیاد کنه و سلامتی بهشون بده و عاقبت به خیر باشن.
انشاءالله
بهشت زیر پا و ملو در دستان – خدا حفظش کنه. (سی دی رضا بگو سهم بلبل جیکه ای مانم از ای جیکه یل بنه کنار)
عبدی دی ولا بیو تا ریته ببوسم . ای کا چن بچه داری ؟
……………………………………………..
کسی که شیره ی جان می مکید من بودم
کسی که روح به تن می دمید مادر بود
………………………………………….
………………………………………….
کسی که نیمه شب از صدای گریه ی من
سپندوار زجای می جهید مادر بود
تنها خاطره ای که از این مادر به یاد دارم اینه که «مدادهای رضا و مرتضی را که به آخر میرسیدن و کوچیک میشدن جمع آوری میکرد و توی طاقچه بالای خونه تو یه کاسه چینی میذاشت و در روز مبادا اونا رو تو «میله ای که مخصوص خودشون درست کرده بود که به اندازه یه مداد سالم بشن و بشه تو دست بگیریشون» میزد که من از بچگی فرهنگ کارآفرینی و بهره وری بهینه و صرفه جویی رو از از ایشون آموختم .
خداوند عمرشون رو زیاد کنه و سلامتی بهشون بده و عاقبت به خیر باشن.
انشاءالله