
یاران سبز_ مرتضی خضری: فوتبال قبل از پله به گردن کلفتهایی تعلق داشت که میدان را با جنگهای تن به تن میبردند، آنها با سینههایی ستبر با شیپور داور میجنگیدند، مجروح میشدند، میشکستند و برمیخواستند. فوتبال بعد از پله آغشته به تکنیکی شد که دنیا را بلعید.
آن گاه که فیسبوک وجود نداشت، واتساپ بروزرسانی نشده بود، کسی توئیت نمیکرد، اینستاگرام شاخ نداشت، ماهواره در آسمان نبود، پله فوتبال را از اورست گذراند، طوفان زرد را بیدار کرد، توپ را به سواران مغول داد، آنها چهار نعل تاختند، از دیوار چین گذشتند و شرق را به غرب دوختند.
فوتبال با پله از سیاهچادر ایل و عشایر ایران گذشت، چراگاهها را پشت سر گذاشت، کویر را آبیاری کرد، پابرهنههای جنوب را دواند و در آبادان ساکن شد.
فوتبال با پله از زیر سبیل استالین گذشت، هیتلر را، هیتلر را دفن کرد و در قارهْ سبزی که جنگ جهنمش کرده بود از دل خاکستر، آتش فوتبال را الو کرد.
فوتبال با پله بردهداری را از آفریقا گرفت، الجزایر را بهم ریخت، شکمهای گرسنهْ سومالی را سیر کرد و ماندلا را رقصاند.
فوتبال با پله عجب دنیایی ساخت؛ دنیایی ساخت که در آن دیگو آرماندو مارادونا متولد شد.
مارادونا به دنیا آمد تا زندگی دریبل بخورد و دست خدا از آستینش بیرون بزند.
دیگو ساخته شده بود که معادلات را بهم بریزد و ریخت.
مارادونا آمد تا مافیا در ناپولی زانو بزند.
با حرکت پاهای معجزهگر دیگو نفس در سینه حبس ابد میشد و ناگهان قلب در سینه میجهید.
پاهای دیگو فوتبال را پیشبینی میکرد.
مارادونا با پا بازی میکرد با دست گل میزد و تنها خطاکاری بود که برای خطایش ستایش میشد.
فوتبال با مارادونا از ورزش گذشت و هنر شد.
کوین کیگان آمد و رفت، یوهان کرایف آمد و رفت، فرانس بکنبائر آمد و رفت، میشل پلاتینی آمد و رفت، پائولو روسی آمد و رفت، لو یاشین آمد و رفت، مریخی آمد و رفت، زینالدین زیدان آمد و رفت، لیونل مسی آمد و خواهد رفت، رونالدو آمد و خواهد رفت، همه خواهند آمد و خواهند رفت، اما داستان پله و مارادونا تا همیشه و ابد ذهنها را با خود خواهد برد.
مارادونا آمد تا رود گولیت یاد بگیرد با آپارتاید بجنگد.
پابلو پیکاسو فوتبال مرد و ادواردو داوینچی فوتبال هم خواهد مرد اما تابلوهای این دو اعجوبه هر روز ارزش بیشتری پیدا خواهند کرد.