
یاران سبز- مرتضی خضری: زندگی در بنادر جنوب، از دیلم گرفته تا گناوه، از بندر ریگ تا دلوار، از دیر تا کنگان، اگر جریان دارد، به لطف دریا و تجارت است. جوانان جنوبی یا در خط شوتی و با هزینه زیاد، اما «الله بختکی» زندگی میکنند یا برای تجارت دل به لنج و دریا میسپارند. این جوانان در هر دو مورد برای رسیدن به نان، از هفت خوان رستم میگذرند. هر دو مسیر، سخت و صعب العبور است. هر روز که این جوانان برای لقمه نانی از خانه بیرون میروند، با هزار سلام و صلوات میروند و مادران با تشتی از آب فرزندان خود را بدرقه میکنند. این شکل از زندگی پر استرسترین نوع زندگیست و هر از چندی با حوادثی تلخ همراهست. چند روز پیش در خور گناوه پنج شناور(لنج) سوخت، زندگی خیلیها با این سوختن، خاکستر شد. خیلیها برای سر و سامان دادن به زندگی خود قراردادهای یک جانبه و ترکمنچای گونه بانکها را برای وام و مضاربههای جلادانه پذیرفتهاند.
آینده این جوانان چه خواهد شد؟
در آتشی که برافروخته شد، یک شبه زندگی خیلیها سوخت. آتش و دود این سوختن، امروز اندکی دیده شد ولی صدای خرد شدن استخوان آبرو و زندگیهای بسیاری، فردا شنیده خواهد شد.
ضالمانهتر از این آتش، گزارش کارشناسان اداره بندر و دریانوردی ست. کارشناسانی که هنوز جرات نزدیک شدن به آتش را به خود ندادهاند، نگهبان و سیمکشی لنجها را دلیل آتشسوزی عنوان کردهاند. تا بوده همین بوده، یکی غارت میکند؛ دیگری را سر میبرند. یاد این ضرب المثل افتادم «گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری»
آنها ننوشتهاند، در گرمای بیرحم جنوب چرا یک لنج باید برای تخلیه بار بیش از ۴۰ روز در نوبت باشد.
ننوشتهاند، اداره بندر و دریانوردی آتشخوار مجهز ندارد.
ننوشتهاند، اداره بندر و دریانوردی و گمرک برای تخلیه هیچ برنامهای ندارند.
ننوشتهاند، در خوری با هزار لنج هیچ امکانات اطفا حریقی وجود ندارد.
ننوشتهاند، آتشخوار زمینی در اسکله به کار نبردهاند.
ننوشتهاند، چرا ۶۰ لنج باید در نوبت تخلیه باشند.
آنها نه نوشتهاند و نه میدانند و نه خواندهاند، لنجی که بعد از دو ماه تخلیه شد با این نوسان قیمت، تاجر چه خسارتهایی را متحمل خواهد شد.