امروز: ۰۹ فروردین ۱۴۰۳

علی، رستگار شد

یاران سبز- مرتضی خضری: هنوز به دنیا نیامده بود که پدرش محمدعلی قائدی از دنیا رفت؛ ۱۵ شهریور سال ۱۳۳۴ علی قائدی در بردخون به دنیا آمد. علی تا پنج سالگی شناسنامه نداشت. مادرش با کوله باری از غصه، خانه به دوش بود. در اواخر سال ۱۳۳۹ مادرش بار دیگر به خانه‌ی بخت رفت. روزگار در همان کودکی پای علی را به گناوه باز کرد. پنج سال داشت که شناسنامه گرفت. در شناسنامه تاریخ تولدش را سال ۱۳۴۰ زدند تا علی دوباره متولد شود. نام علی در شناسنامه پدرِ تازه ثبت شد اما فامیلش از قائدی به رستگار تغییر کرد. علی رستگار ۱۱ سال داشت که به مدرسه رفت. قد کوتاه‌ش کمک می‌کرد تا همه فکر کنند واقعا هفت سال دارد. با نصرالله نخله، حسین پناهی‌نسب، غلام‌حسین خسروی، روزبه بهروزی، ابراهیم غلامپور، یداله نظری، حسین عابدینی، عباس بهروزی و عبدالرحمان رحمان‌پور همکلاسی شد‌.
چابک و تند و تیز بود. از همان ابتدا به حرکات نمایشی علاقه داشت. درس و مشق را زیر نظر زنده‌یاد ایرج شمسی‌زاده، زنده‌یاد منصور حیاتی، عبدالرحیم فریبرزی، ماشاالله احمدی، میرزاده، حیدر سلحشور و منصور سنایی شروع کرد.
همین که وارد راهنمایی شد پینگ پنگ را دو دستی چسبید و در سال ۵۲ و ۵۳ قهرمان انفرادی پینگ پنگ گناوه شد‌. در مسابقات استانی هم قهرمان شد اما به علی نه کاپی دادند و نه جایزه‌ای.
در سال ۱۳۵۳ عبدالحسین درویشی کرکره عکاسی بی‌تا را بالا کشید و علی رستگار هم با درویشی در این عکاسی شریک شد. صاحب بی‌تا همراه تاجی‌ها در فروردین ۵۶ دنیا را ترک کرد ولی بی‌تا تا سال ۶۸ پا بر جا بود. بی‌تا بعدها به فانوس تغییر نام داد.
علی رستگار بدنی ورزیده و قرص و قایم داشت. با سر یخ می‌شکست و پشتک واروهایش زیبا بود.
رستگار علاقه عجیبی به رزمی داشت. در تابستان ۱۳۵۴ این رشته ورزشی را فعال کرد. علی رستگار در کنار ساحل حرکاتی انجام می‌داد که شکل و شمایلی رزمی داشتند. خلیل غضبانی، یداله پورقصاب و رحمان بحرپیما دوستانی بودند که با رستگار رزمی را تمرین می‌کردند.
فقر هیچ گاه رستگار را تنها نگذاشت و به همین دلیل دمبل و وزنه‌های گچی بهترین وسیله تمرین رستگار بودند.
در سال ۵۷ همراه عبدالسلام آپاش وزنه برداری را شروع کرد.
در بهار سال سال ۱۳۶۲ به تئاتر رو آورد.
با همکاری مصطفی روئین‌خوش گروه هنری آفتاب را تشکیل دادند. این گروه کم کم بال و پر کشید. مصطفی رویین‌خوش شعبده‌باز گروه بود و علی رستگار با شکستن اجسام سخت دور و برشان را شلوغ و شلوغ‌تر می‌کرد. با ورود عبدالرضا و رضا رجبی گروه آفتاب قدرت بیشتری گرفت. نمایش روی نمایش، آن‌ها برای خندیدن مردم گریه‌های خود را مخفی کرده بودند.
در سال ۱۳۶۵ احمد دست‌پاک به گناوه آمد و در نزدیکی عکاسی فانوس خیاطی خود را به پا کرد. دست‌پاک کاراته‌ را متحول کرد و شکل جدیدی از رزمی آغاز شد.
رزمی در گناوه خیلی زود همه‌گیر شد. رستگار در این شکل‌گیری نقشی انکارناپذیر داشت.
علی رستگار سال‌ها در خانه شعبان اهرمی‌نژاد زندگی کرد.
در سال ۱۳۷۳ بار دیگر به وزنه‌برداری روی آورد. مرد سخت قصه‌ی ما با فولاد سرد و سخت، سخت جنگید و در رده‌های پایه چند ورزشکار را روانه مسابقات کشوری کرد.
علی رستگار با تمام سختی‌های زندگی راهش را از ورزش جدا نکرد.
رستگار و زندگی سخت، سخت به هم پیچیده بودند. این سختی با همت تعدادی از دوستان قدیم در نوروزآباد کم شد اما مهلتی برای خوشی این مرد سخت کوش، بی‌آزار و آرام وجود نداشت. علی وقتش بود که رستگار شود.
علی رستگار به دلیل سکته مغزی در بیمارستان نمازی شیراز بستری شد و در ۲ مهر جهان را با جهنمش ترک کرد.

پست های مرتبط

پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *