
یاران سبز_ مرتضی خضری: حجب و حیایش برای اثبات کجایی بودنش کفایت میکند. صدایش گر چه دورگهست ولی آرام حرف میزند، تند مینویسد و نگاهش را از همه میدزدد، انگار نمیخواهد کسی از «سیا سنبو» چیزی بداند. هر چه بیشتر با او همراه میشوی بیشتر کنجکاو میشوی تا بدانی «تیلهی آبی» را کجا قائم کرده است. حسی از سیریناپذیری گلوی نادانستههایت را میفشارد و تو بدون آشتی با او خداحافظی میکنی. دو روز در گناوه داستاننویسها میزبان محمدرضا صفدری داستان نویس برجسته کشور بودند تا مراسم ویژه بزرگداشت مقام ادبی وی را برگزار کنند.
زادگاهش شهر خورموج است، از او همین بس بدانید که احمد شاملو هم داستان «سیا سنبو» وی را دنبال میکرد. صفدری در پنجمین روز از مرداد ماه سال ۱۳۳۲ زمانی که در کشور مصدق حکم میراند و کودتا انتظارش را میکشید در شهر خورموج به دنیا آمد.
تحصیلات ابتدایی را در خورموج سپری کرد و به دنبال آن کرمان،برازجان و بوشهر هم میزبان صفدری برای ادامه تحصیلات بود. صفدری در سالهای ۴۶ و ۴۷ و زمانی که زنگ ۱۴ سالگیش به صدا در آمده بود با کتاب آفرینش و فیلمهای آن سالها آشنا شد. سپاهی دانش مسیر تازه زندگی صفدری بود که در سال ۵۱ این نویسنده را با خلق و خوی خوزستانیها آشنا کرد.
صفدری در سال ۱۳۵۵ جهت ادامه تحصیل در انستیتو هنر تهران در رشته عمومی هنر تحصیلات خود را دامه داد. در سال ۵۶ نمایشنامه وی با نام «شورآب» توسط رضا محمدی استاد دانشگاه کارگردانی و اجرا شد. وقتی در «کتاب جمعه» به سرپرستی احمد شاملو اولین داستان صفدری به چاپ رسید این جنوبی هم حرفش در دنیای داستان خریدار پیدا کرد. شاملو وقتی میخواهد «سیا سنبو» را در «کتاب جمعه» جا دهد نگاهی به صفدری و واژهای جنوبی این نویسنده دارد و بدون شناخت از شخصیت صفدری او را استعدادی در داستان میخواند.
صفدری وقتی در خانهی هوشنگ گلشیری در جلسههای داستان نویسی شرکت کرد پنجره تازه ای را بر روی استعداد خود باز شده دید.
«سیا سنبو» داستانی بود که در اوایل دهه شصت تکمیل شد ولی در اواخر این دهه به دست باجهها سپرده شد. صفدری داستانی را نوشت که حکم اخراجش از آموزش و پرورش را در سال ۶۹ هم به دنبال داشت. برای بازگشت به آموزش و پرورش مرحوم محسن شریف تلاش زیادی انجام داد اما حاصلی در بر نداشت و صفدری بعد از یک سال بار دیگر در آموزش و پرورش دعوت به کار شد.
بعد از «سیا سنبو» نگاه صفدری به «تیلهی آبی» خیره میشود و رمانی را مینویسد که بیشترین لذت را از آن میبرد. این رمان در سال ۷۷ منتشر شد.
صفدری در پاییز ۱۳۸۱ نگارش رمان «من ببر نیستم پیچده به بالای خود تاکم» را در شهرک اندیشهی کرج به اتمام میرساند. صفدری در سال ۹۲ با «سنگ و سایه» نفس تازهای کشید.
انجمن آدینه ادبی گناوه در آخرین تلاش خود کاری را کرد که کارستان داستان بود. حسین جلالپور چهره آشنای غزل استان که به تازگی مجموعه غزلی به نام «کلاغ بعد از باغ» را نوشته است در یکی از بیادماندنیترین برنامههای ادبی، محمد رضا صفدری را در کنار داستان نویسهای جوان گناوه نشاند و شب داستان را در حضور وی انجام داد. این برنامه که ویژه بزرگداشت مقام ادبی محمد رضا صفدری بود دو میهمان ویژه هم داشت. ابوتراب خسروی نویسنده کتاب« اسفار کاتبان » از جمله داستاننویسهایی بود که صفدری را در خانه هوشنگ گلشیری هم همراهی کرد و در این برنامه هم حضور داشت. مهدی یزدانی خرم را بیشتر با نوشتههای تند و تیز اصلاحطلبی میشناسند ولی نویسنده کتاب« من منچستر یونایتد را دوست دارم» در بین داستاننویسها با این کتاب مشهور است. یزدانیخرم هم میهمان این برنامه بود و به صورت جدگانه کارگاه داستان خود را نیز برگزار کرد.
در کنار بزرگذاشت مقام ادبی صفدری کارگاه داستاننویسی نیز برپا شد که مورد استقبال ویژه داستاننویسهای جوان قرار گرفت. صفدری با انجام کارگاه داستان در سالن پلاتو گناوه یکی از بیادماندنیترین برنامههای علمی داستان نویسی را انجام داد. صفدری در قسمتی از مباحث داستان نویسی اظهار داشت: وقتی در داستان به نتیجه میرسیم که سایه و روشن و لایه نازک نور را تا انتها دنبال کنیم و این روند است که داستان را به وجود میآورد. ما باید سایه و نور را دنبال کنیم و ادامه بدهیم تا به داستان خود برسیم.
داستان خوانی نویسندگان جوان هم جزیی از این برنامه بود که انجام شد و داستانها مورد نقد قرار گرفتند.