یاران سبز:حرفهایش بوی پدر می دهد و نگاه ش مادرانه می سراید ، نامش معلم ، یادآور تمام داشته هایمان ، آغا اجازه ، سلام ، هنوز هم آقا اجازه ، سلام
این هم سروده ای از رضا دهقانی
جهان بی معلم تن بی سر است همانند کشتی بی لنگر است
محمد(ص) چنین گفت در باب علم که من شهر علم و علی ام در است
به شهر نبی رفت و در را گشود که گویی زپیغمبر امی تر است
علی(ع) را به عبدی کند اختیار یکی دانش آموز او حیدر است *
ز قلبش تراوش کند شور عشق زشمع فروزنده سوزان تر است
نسوزد پرش از لهیب ستم زمین و زمان را بلند اختر است
به کاغذ بود صفحه ی روزگار قلم را نگینی بر انگشتر است
شهامت بود رسم مردانگی تملق به زخم تنش نشتر است
نباشد برایش برابر به دهر همان دانه ی برشده گوهر است
نوازشگر روح انسانیت و طفل بداندیش را مادر است
هم او سایه سار و هم او خوشگوار درختی چو طوبی و هم کوثر است
هنر طفل راهی ست در دامنش به فرزانگان هنر رهبر است
شرابا طهورای علم و ادب گوارای جانی که خود ساغر است
مداد معلم به هر ملتی زخون شهیدانش اولاتر است*
معلم نگنجد به وصف بیان زبانش زیاقوت و سیم و زر است
چو روزی به کارش گزاری سپاس گه نشر علم و گه دفتر است
*۱ اشاره به سخن مولا:من علمنی حرفا فقدصیرنی عبدا
*۲ اشاره به سخن معصوم : مدادالعلماء افضل من دماءالشهداء
رضا دهقان!!!